گام هاي روشن

ساخت وبلاگ
سه زیبا، سه تاش هم از همدیگه خوش گل تر منشی فرماندار رضا بیگ اینطوری نقل می کند: آقای معلم! قصبه ما را چطوری دیدید؟آره زیباست! مناظر زیبا وآب وهوای خوبی دارد.به خاطر این که در یک گوشه افتاده بهش رسیدگی نمی شود. اگر الآن جاده ایران هم از اینجا می گذرد بازهم خوب است. بی صاحب مانده ایم، کسی به مشکلات گام هاي روشن...
ما را در سایت گام هاي روشن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : googliia بازدید : 149 تاريخ : سه شنبه 23 خرداد 1396 ساعت: 21:45

هدیه ای که از جای مهمی آمده است ساتلمیش بیگ اوتلجی Otelci Satılmış Bey))روایت می کند: از روزها شنبه، به محض این که شنبه از راه رسید زبوک زاده به انجمن معلمان ابتدائی آمد. یکی دو چاخان گفت، ما هم مغزمون گرم شد. ما چه ها از دست این اداهای او کشیدیم؟ جن ها بدون صلوات پیش این زبوک زاده نمی آیند. بی نامو گام هاي روشن...
ما را در سایت گام هاي روشن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : googliia بازدید : 140 تاريخ : جمعه 19 خرداد 1396 ساعت: 21:42

-        ابراهیم بیگ! برادر! به جز تو چه کسی را داریم. ما بدون یار ویاور مانده ایم! مثلاً کسی هست دنبال گرفتن حق وحقوق ما باشد؟ آخر من می گویم من 29سال بالفعل برای این وطن خدمت کردم. وقتی می خواستم بازنشست شوم، حقم را خوردند و سه سال سربازی ام راحساب نکردند. چه فکر می کنی؟ مگه دنبالش نرفتم؟ جایی نگذ گام هاي روشن...
ما را در سایت گام هاي روشن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : googliia بازدید : 155 تاريخ : جمعه 19 خرداد 1396 ساعت: 21:42

سلام آقا فرماندار! بلای سیاه(Kara bela ) پسر ملابدر عقل کل اینجوری نقل می کند: منزل ابراهیم زبوک زاده، چسبیده به  منزل حمزه بیگ پسر جفت ورن است. آن موقع حمزه بیگ رئیس شهرداری بود، ومیانه اش با زبوک خیلی بد بود، هردو از یک حزب بودند ولی به آن نگاه نکن، باهم دشمن خونی بودند. زبوک زاده می خواست رئیس شه گام هاي روشن...
ما را در سایت گام هاي روشن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : googliia بازدید : 131 تاريخ : يکشنبه 7 خرداد 1396 ساعت: 20:27

یک کاغذ نوشته شده را از جیبش درآورده به خواهرش نشان داد: تو این کاغذ را دیده ای؟دختر گفت آره دیده ام. پسر حمزه بیگ سرش را آورد نزدیک گوشم وگفت: یک هفته است کارش اینه. هر صبح دختر را مجبور می کند عنوان نامه را بخواند. زبوک زاده سر خواهرش داد کشید: اینو بخوان! ما تو را تا کلاس چهارم بیخودی به مکتب فرس گام هاي روشن...
ما را در سایت گام هاي روشن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : googliia بازدید : 127 تاريخ : يکشنبه 7 خرداد 1396 ساعت: 20:27

در همین حین بود که زبوک زاده از جای خود حرکتی کرد و با تکان دادن دست راست خود، هرچه در توان داشت با صدای بلند گفت: علیکم السلام حکیم بیگ! این چه کاریه! هیچ کسی روبرویش نیست، به هوا سلام می داد. روبروی خونه زبوک زاده یک نیزار است و خانه ای هم وجود ندارد. پرسیدیم او به کی سلام می دهد؟ پسر رئیس دستش را گام هاي روشن...
ما را در سایت گام هاي روشن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : googliia بازدید : 130 تاريخ : يکشنبه 7 خرداد 1396 ساعت: 20:27

حکومت می آید! بنده خدا اسماعیل افندی نقل می کند: اگر دریاها مرکب، جنگل ها قلم شوند، نمی توانند این بی ناموس را وصف کنند. روزی در کلوپ معلم ها نشسته بودیم، در اینجا مثل شهرهای دیگر کلوپ شهر، کلوپ تجار، کلوپ شکارچیان وجود ندارد. در یک قصبه کوچک به اندازه یک کف دست و انگشت شمار جمعیت، این وضعیت قابل پی گام هاي روشن...
ما را در سایت گام هاي روشن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : googliia بازدید : 145 تاريخ : يکشنبه 7 خرداد 1396 ساعت: 20:27

- برای یک مشتری در کارگاه اینجانب حادثه ایی رخ داده است آیا مقصر شناخته می شوم ؟ حسب دستور مقام قضایی با لحاظ نمودن نتایج حاصل از تجزیه و تحلیل علل وقوع حادثه، مسئولیت بروز حادثه در کارگاه به نسبت میزان قصور افراد دخیل در حادثه تعیین و اعلام خواهد شد .52- آیا بازرس کار می تواند حوادث متفرقه که د رخا گام هاي روشن...
ما را در سایت گام هاي روشن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : googliia بازدید : 142 تاريخ : يکشنبه 7 خرداد 1396 ساعت: 20:27

اگر وکیل شود! مامای قصبه خیریه خانم اینجوری نقل می کند: آه فرزندم! مگر کسی پیدا می شود که از دست او یقه سالم به در ببرد؟ تو تازه اومدی من نمی خوام شایعه درست کنم، ولی ممکنه یک روز تو را هم فریب بدهد، بهمین خاطر باید تو را روشن کنم. من هم دیگه اهل اینجا شدم پسرم. هشت ساله دراینجا زندگی می کنم، هرجا ش گام هاي روشن...
ما را در سایت گام هاي روشن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : googliia بازدید : 131 تاريخ : يکشنبه 7 خرداد 1396 ساعت: 20:27

از تجار،  امین افندی چنین می گوید: صبری آقا از اهالی آلاجان(Alucan)   به بازارآمده بود، در مغازه نوری کور سفیدگر (Kalaycı)  نشسته بودند و از اینجا وآنجا حرف می زدند: -        آقای نوری افندی تو از آدمهای خاص هستی، برای اینکه حرف بیخودی نمی زنی. به خاطر اینکه می خواهم از تو مشورت بگیرم به اینجا آمده گام هاي روشن...
ما را در سایت گام هاي روشن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : googliia بازدید : 151 تاريخ : يکشنبه 7 خرداد 1396 ساعت: 20:27

منو یا اعدام می کنند یا به حبث ابد محکوم می کنند. اینها را می دانم فقط چیزی که ازش ناراحتم اینه که بچه  هام یتیم می مانند ولی با کشتن اون من کشور را از یک نفر اراذل اوباش راحت می کنم. آیا با کشتن این به خاطر خدمت به وطن به بچه های من حقوق می دهند؟ یا اینکه حقم را می خورند؟می خواهم ببینم برادر نوری! گام هاي روشن...
ما را در سایت گام هاي روشن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : googliia بازدید : 135 تاريخ : يکشنبه 7 خرداد 1396 ساعت: 20:27

بقیه می ایستند؟ جگر همه شان سوخته، کباب شده است. سوختگی درونشان زبانه کشیده است. در دست یکی میله آهنی، در دست یکی دیگه قیچی خیاطی، چماق، برای آقایم تعریف کنم اینها درحال گفتن  هزارو یک دشنام وناسزا به زبوک زاده درحال حرکت به سمت خانه وی هستند، هرکسی آنها را می بیند به دنبالشان راه می افتد. درآن زمان گام هاي روشن...
ما را در سایت گام هاي روشن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : googliia بازدید : 151 تاريخ : يکشنبه 7 خرداد 1396 ساعت: 20:27